
قیمت 12,000 تومان
- دسترسی همیشگی به فایل ها
- دسترسی همه فرمت های رمان شامل APK ، PDF، Epub
تاریخ انتشار: | مرداد ماه 1399 |
---|---|
نویسنده: | شقایق نجفی نژاد |
حجم فایل: | 18.1 مگابایت |
فرمت فایل: | PDF, APK, EPUB |
ویراستاران: | - |
جلد دیگر: | خیر |
تعداد صفحات: | 120 |
تقدیر و حکمت
ژانر: عاشقانه
نویسنده : شقایق نجفی نژاد
خلاصه:
رکسانا دختری خیانت دیده از شوهرش تو نامزدی افسرده شده و درگیر طلاقشه
بعد از طلاق اتفاقایی براش میفته که…
قسمتی از رمان:
مثل اینکه رکسانا خانم از من خوششون نمیاد چون از اول جواب منفیشونو اعلام کردن
دهنم اندازه غار باز شده بود
واقعا از این همه بیشعوریش در عجب بودم
در گوشم گفت:
_دهنتو ببند پشه نره توش ههه
دهنمو بستم و بدون اینکه بقیه متوجه بشن با پا محکم زدم به پاش
یه آخی گفت و ازم فاصله گرفت
دلم خنک شد
رفتم نشستم سرجام
آقای پور رو به من گفت:
دخترم نمیخوای بیشتر فکر کنی؟
سرمو انداختم پایین
رایان گفت:
_بهش فرصت بدیم بابا تا یک هفته
آقای پور گفت:
تو که خودتم از اول مخالف بوده
تو این چند دقیقه اگه نظر تو عوض شده حتما رکسانا هم یه کم تو رو بشناسه نظرش عوض میشه
کلافه بودم واقعا منظور این پسره رو متوجه نمیشدم اعصابم بدجور به هم خورد نه از اون حرفای تویرمان تقدیر و حکمت
اتاقش نه از این حرفاش
بابا گفت:
_ان شاالله هرچی صلاحه پیش بیاد
دیگه این بحث و کش ندادنراحیل تو گوشم گفت:
_بابا ببین چه جیگریه چرا گفتی نه
_خفه شو راحیل الان اصلا حوصله ندارم
دلم میخواد هر چه زودتر اینا برن
_واا رکسانا باز رگ خریت گرفتت
جوابشو ندادم
بزرگ ترا رفتن تو پذیرایی تا به قول خودشون هم اونا راحت باشن هم ما
راحیل و رضا و شروین و رایان کنار هم نشسته بودن
برعکس اولش که اومدن الان داشت میخندید رایان
این پسره روانیه اصلا تعادل رفتاری و اخلاقی نداره
تو فکر بودم چه جوری از سرم بازش کنم
که اومد کنارم نشست
_زیاد فک نکن مغزت هنگ میکنه
خواستم بلند شم که دستمو گرفت پرت شدم رو مبل
_هوووی چته به من دست نزن
_میخوام باهات حرف بزنم
شروین گفت:
_داداش از این رکسانا فاصله بگیر پاچه بگیرش شنیدم معرکه اس
پاچتو میگیره هاا
_هههه خندیدم مسخره هارمان تقدیر و حکمت
شروین رفت
بازم خواستم بلند شم برم تو اتاقم که محکم گفت بشینیهو ترسیدم ولی خودمو نباختم
_به چه حقی داد میزنی مگه کی هستی
_میخوام شوهرت بشم باید حرفمو گوش کنی
_هه تو خواب ببینی
نشستم کنارشو انگشتمو بردم بالا براش تکون دادم
_ببین آقای نسبتا محترم من هیچ وقت حاضر به همچین چیزی نمیشم که زنتون بشم پس حد خودتونو
بدونین و الان به همه بگین که شما هم نظرتون همینه
_منم نظرم همینه کسی نمیتونه برام جای ماندانا رو بگیره ولی…
سکوت کرد
داشتم نگاش میکردم یاد حرفای بابا افتادم که چه بلایی سرشون اومده
گفتم:رمان تقدیر و حکمت
_ولت کرده ولی باز دوسش داری؟
_اون همچین کاری نمیکنه ماندانای من همچین کاری با من نمیکنه
انگار تو دنیای دیگه ای بود و داشت با خودش حرف میزد
_تو خودتو زدی به نفهمی هر کاری از هر کسی برمیاد
_فک میکنی،چون خودتم خیانت دیدی همچین فکریو داری
تعجب نکردم از اینکه بدونه
نمیدونم از کجاا میدونه ولی برام مهم نبود
گفتم:
_به تو هم خیانت شده ولی تو مثل اوایل من نمیخوای باورش کنی
_باور نمیکنم چون حقیقت نداره
_حقیقت اینه که تو داری از حقیقت فرار میکنی
اشک تو چشاش جمع شده بود
اطلاعات فروشنده
- نام فروشگاه: شقایق نجفی نژاد
- فروشنده : Shaghayegh Najafinezhad
-
نشانی:
فارس
اشکنان
شهید مطهری
5
7439115359 - هنوز امتیازی یافت نشده است.
محصولات مشابه
قیمت 12,000 تومان
- دسترسی همیشگی به فایل ها
- دسترسی همه فرمت های رمان شامل APK ، PDF، Epub
تاریخ انتشار: | مرداد ماه 1399 |
---|---|
نویسنده: | شقایق نجفی نژاد |
ویراستاران: | - |
حجم فایل: | 18.1 مگابایت |
فرمت فایل | PDF, APK, EPUB |
جلد دیگر: | خیر |
تعداد صفحات: | 120 |

قوانین ثبت دیدگاه