سبد خرید 0
  • صفحه اصلی
  • رمان آنلاین
    • عاشقانه
    • طنز
    • ترسناک
    • پلیسی و جنایی
    • اجتماعی
    • انتقامی
    • تراژدی
    • درام
    • عارفانه
    • هیجانی
    • معمایی
  • مجله
  • درباره ما
  • عاشقانه
  • اجتماعی
  • غمگین
  • پلیسی و جنایی
  • طنز
  • فانتزی
  • ترسناک
  • مذهبی
  • هیجانی
  • ماجراجویی
  • تاریخی
  • تراژدی
  • درام

ورود

رمز عبور را فراموش کرده اید؟

هنوز عضو نشده اید؟ عضویت در سایت
  • خانه
  • درباره ما
  • قوانین نوولا
  • تماس باما
سبد خرید 0
0
نوولا
  • صفحه اصلی
  • رمان آنلاین
    • عاشقانه
    • طنز
    • ترسناک
    • پلیسی و جنایی
    • اجتماعی
    • انتقامی
    • تراژدی
    • درام
    • عارفانه
    • هیجانی
    • معمایی
  • مجله
  • درباره ما
ورود و ثبت نام

رمان رز خاکستری

خانهرمان آنلایندرامرمان رز خاکستری
رمان رز خاکستری

قیمت 15,000 تومان

افزودن به علاقه مندی ها
گزارش تخلف
با خرید این رمان از مزایای زیر برخوردار میشوید:
  • دسترسی همیشگی به فایل ها
  • دسترسی همه فرمت های رمان شامل APK ، PDF
امتیاز
0 از 0 رأی
دانلود عیارسنج
بدون امتیاز 0 رای
15,000 تومان
تاریخ انتشار: دی ماه 1397
نویسنده: فاطمه زهرا ربیعی
حجم فایل: 50 مگابایت
فرمت فایل: PDF, APK
ویراستاران: -
جلد دیگر: نامشخص
تعداد صفحات: 1235
  • توضیحات
  • نظرات (0)
  • اطلاعات فروشنده
  • محصولات بیشتر

رز خاکستری

ژانر: عاشقانه، درام

نویسنده : فاطمه زهرا ربیعی

خلاصه :

فردین دل می‌شکند و آه آن دلِ شکسته جوری دامان احساسش را می‌گیرد که لحظه به لحظه‌اش درد می‌شود و خواب با هزار قرص خواب‌آور از چشمانش رخت بر می‌بندد و تمام خواستن‌هایش در همان دلِ شکسته خلاصه می‌شود.
اما انگار جوری آن دل را زیر پاهایش له کرده که صدای فریاد بی صدایش به گوش خدا هم رسیده.
و حال خدا قصد تقاص گرفتن می‌کند!

 

قسمتی از متن رمان:

صدای آهنگ اسلوموشن‌وار در مغزش می‌پیچید و می‌پیچید و درد سرش را بیشتر می‌کرد.
شقیقه‌اش تیر می‌کشید و لرزش دست‌هایش کل حواسش را مخدوش کرده بود.
دستش را مشت کرد و آرام چند بار به شقیقه‌اش کوبید.
-‌ مشکلی هست؟
صدای سامان زیر گوشش، باعث شد چشم باز کند و دستش را پایین بیاورد.
هیچ نگفت و نگاه معنی‌‌دارش هم برای سامان بس بود.
صورتش را میام دست‌های مردانه‌اش قاب گرفت.
و چشم‌های بی‌فروغ دخترک بد توی ذوقش زد.
نگاهش را از چشم‌های او گذراند و روی لب‌هایی که با رژ صورتی کمرنگ تزئین شده بود، مکث کرد.
-‌ با آرایش ملیحم خوشگلی خانمم!

تمام نفرتش را در نگاهش ریخت و هیچ حسی جز انزجار از آن تعریف و “خانمم” گفتنش نداشت.
سامان بلند شد و با دست به دی‌جی علامت داد.
آهنگ فوراً عوض شد و طبق خواسته‌ی سامان آهنگی مناسب تانگو گذاشته شد.
دست افسون را گرفت و لبخند زد.
-‌ پاشو عزیزم. قبل از اومدن عاقد دور اول رقصمون رو بریم. خوبه نه؟
خواست دستش را عقب بکشد که او محکم‌تر گرفتش و با چشم و ابرو به چشم‌هایی که میخشان بودند اشاره کرد.
نگاهش را دور و برش چرخاند و روی چشم‌های پدرش ثابت ماند.
در عمل انجام شده قرار گرفته بود.

رمان رز خاکستری

بلند شد و با هر قدمی که همراه با سامان به سمت سن برمی‌داشت، حس می‌کرد سینه‌اش سنگین‌تر می‌شود.
وسط سن ایستادند و سامان یکی از دست‌هایش را گرد کمرش پیچید و آن یکی را هم در پنجه‌هایش قفل کرد.
و خودش دست او را روی شانه‌اش نشاند.
نفسش را محکم بیرون داد و گفت:
-‌ پاهاتو بذار رو پاهام.
افسون سر بالا کشید و گیج گفت:
-‌ چی؟
-‌ میگم روی پاهام سوار شو. تو مگه بلدی تانگو برقصی آخه؟

بی‌حرف پا روی پاهایش گذاشت و اخم‌های سامان از فشار پاشنه‌های کفشش در هم رفت.
کمرش را محکم‌تر گرفت و همانطور که با ریتم خودش را تکان می‌داد زیر گوشش گفت:
-‌ لباس عروس و که بهت میگم پرزرق و برق بردار به چشم بیاد، میگی یا یه لباس ساده که با گونی فرقی نداره، یا مانتو شلوار! اون‌وقت میری واسه من کفش پاشنه بیست سانتی میپوشی. ای خدا!
افسون هیچ نگفت و فقط سعی داشت تعادلش را حفظ کند.

هرکس در آن حال میدیدش دلش را می‌گرفت و از خنده ریسه می‌رفت.
اما او بد حال و هوای گریه داشت.
شانه‌ی سامان را چنگ زد و نالید:
-‌ بذار برم بشینم، کافیه.
سامان سر در گردنش فرو برد و مرموزانه

رمان رز خاکستری

گفت:
-‌ آریا رو ببین چه با ذوق داره نگاهت میکنه، لااقل به خاطر دل اون یکم برقصیم.
وقتی پای آریا را به میان می‌کشید، نامحسوس می‌رساند که او حق مخالفت ندارد.
از روی شانه‌ی سامان به آریا نگاه کرد و چشم‌های براقش قلبش را فشرد.
و بغض بختک‌وار به جان گلویش افتاد.
سامان از گوشه‌ی چشم چانه‌ی لرزانش را دید و حرصش گرفت.
می‌خواست تمام دق و دلی‌اش از ساز مخالف زدن دخترک را سرش خالی کند.
-‌ جای خواهرم خیلی خالیه نه؟ فکر کنم رفته باشه کیش پیش فردین.
لرزش چانه‌ی او بیشتر شد و بغضش به چشم‌هایش رسید.

امشب عجب شب نحسی بود.

و او هم با حرف‌هایش خوب سیاه‌ترش می‌کرد.
دلش نمی‌خواست به سارا و فردین فکر کند.
مثلا که چه؟
کم درد داشت؟
همین آینه دق برایش بس بود.
آهنگ بالاخره تمام شد.

رمان رز خاکستری

خودش را عقب کشید و با تمام وجود هوا را مهمان ریه‌هایش کرد.
سامان با بدجنسی لبخند زد و برای اینکه بیشتر داغ روی دلش بگذارد، روی دست خمش کرد و گوشه‌ی لبش را بوسید.
صدای دست و سوت جمع کر کننده بود.
و هیچکس نفهمید قطره اشکی از چشم‌های دخترک چکید و میان موهای شنیون شده‌اش گم شد.
در آیینه‌ی دلش چقدر بیچاره به نظر می‌رسید.
همه‌ی این بغض‌ها و اشک‌ها و دردها فدای یک تار موی آریا.
او اصلا به خاطر وجود آریا زنده بود و نفس می‌کشید.

سرش سلامت!
سامان کمر راست کرد و او هم همراهش بالا کشیده شد.
و میان شلوغ بازی جمعیت، کسی روی شانه‌شان کوبید.

عقب چرخیدند و اردشیر با نگرانی‌ای که در صورتش زار میزد، گفت:
-‌ سریع، بدون جلب توجه بیاید پشت باغ.
و به سرعت ازشان فاصله گرفت.

رمان رز خاکستری

سامان خونسرد به جمع لبخند زد و دست افسون را کشید و خیلی عادی از میانشان بیرون آمدند.
پسر و دخترها که وسط ریختند، مجلس گرم شد و توجه‌ها از روی عروس و داماد برداشته شد. احتمالا همه فکر می‌کردند عروس و داماد خواستند کمی با هم خلوت کنند.
با قدم‌های بلند به سمت پشت باغ رفتند و از دور مشخص بود چندین نفر ایستاده‌اند.
سامان کنجکاو به مقابلش نگاه کرد و قلب افسون ضربان گرفت.
حس بدی داشت.
یک چیزی شده بود.
جلوتر که رفتند، چهره‌ی افراد واضح شد.

سامان اخم در هم کشید.
اردلان خان و زرین بانو، همراه با فریماه مقابل پدر و مادرش ایستاده بودند.
کنارشان ایستادند و سامان گنگ گفت:
-‌ چی شده؟
همه به طرفشان چرخیدند و نگاه زرین بانو مستقیماً روی افسون زوم شد.
لباس عروس بلند و ساده، آرایش بیش از حد ملیح و چشم‌های بی‌فروغش برای یک عروس کمی بیشتر از کمی تلخ بود.
نه به بله دادن با رضایتش، نه به این حال و روزش!
این دختر یک جای کارش می‌لنگید.

 

قوانین ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های فینگلیش تایید نخواهند شد.
  • دیدگاه های نامرتبط به مطلب تایید نخواهد شد.
  • از درج دیدگاه های تکراری پرهیز نمایید.
  • امتیاز دادن به محصول فقط مخصوص خریداران آن می باشد.

لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اطلاعات فروشنده

  • نام فروشگاه: FatemehZahra.Rabiei
  • فروشنده : فاطمه زهرا ربیعی
  • هنوز امتیازی یافت نشده است.
محصولی یافت نشده است!
برچسب: خرید رمان خرید رمان رز خاکستری از فاطمه زهرا ربیعی داستان داستان ایرانی داستان عاشقانه دانلود رمان دانلود رمان رز خاکستری دانلود رمان عاشقانه رمان اندروید رمان عاشقانه رمان عاشقانه جدید فروشگاه رمان فروشگاه کتاب نوولا

محصولات مشابه

رمان ورق های پوسیده

رمان ورق های پوسیده

Avatar
ز.بیگدلی

15,000 تومان
خرید رمان
رمان شاهد

رمان شاهد

Avatar
Deli moslemi

20,000 تومان
خرید رمان
رمان گلی در پیچک آتش و عشق

رمان گلی در پیچک آتش و عشق

Avatar
آسمان

20,000 تومان
خرید رمان
رمان به شکوه عشق سوگند

رمان به شکوه عشق سوگند

Avatar
شکوفه شهبال

15,000 تومان
خرید رمان

قیمت 15,000 تومان

افزودن به علاقه مندی ها
گزارش تخلف
با خرید این رمان از مزایای زیر برخوردار میشوید:
  • دسترسی همیشگی به فایل ها
  • دسترسی همه فرمت های رمان شامل APK ، PDF
دانلود عیارسنج
امتیاز
0 از 0 رأی
بدون امتیاز 0 رای
15,000 تومان
تاریخ انتشار: دی ماه 1397
نویسنده: فاطمه زهرا ربیعی
ویراستاران: -
حجم فایل: 50 مگابایت
فرمت فایل PDF, APK
جلد دیگر: نامشخص
تعداد صفحات: 1235
Avatar

FatemehZahra.Rabiei

مشاهده فروشگاه
دسته: درام، عاشقانه

درباره نوولا

در دنیای مدرن امروز نقش و نگارهای زیادی در کتاب و کتابخوانی پدیدار گشته و این عرصه دستخوش تغییرات زیادی شده است. یکی از این تغییرات مهم نشر الکترونیک می باشد که سبب تغییر در وضعیت کتابخوانی، انتشار و توزیع سریع، کاهش هزینه ها، حذف کاغذ و دسترسی آسان به کتاب ها شده است. در این راستا نوولا اقدام به ایجاد بستری مناسب  برای نویسندگان جهت انتشار الکترونیکی رمان ها کرده است.

دسترسی سریع
  • صفحه اصلی
  • قوانین نوولا
  • محصولات
  • حساب کاربری
اشتراک در خبرنامه

  • صفحه اصلی
  • قوانین نوولا
  • محصولات
  • حساب کاربری
نوولا
  • رمان دانلود
  • درباره ما
  • تماس با ما
  • فروشنده شوید!
تمامی حقوق برای نوولا محفوظ است.
keyboard_arrow_up

تومان