عروس دشمن زیاری

ژانر: عاشقانه، اجتماعی

خلاصه:

سهراب جوان در یک مسابقه تیراندازی عاشق ناهیدی می شود که به شدت به پدرش وابسته است. پدری خودخواه و مغرور که سهراب را بعنوان دشمن خود می بیند. سهراب برای رسیدن به ناهید مجبور است با دشمن قدیمی خود گودرز دست به کارهایی بزنند که بتواند به ناهید برسد و …

قسمتی از رمان:

تیراندازان بعدی همه تیرشان یا به بوته های پشت آینه و تپه ها می خورد یا دوباره گرد و خاک به هوا بلند می کرد و یکی پس از دیگری با لبخندهایی مصنوعی و چهره های درهم، میدان مسابقه را ترک می کردند .
صدای شلیک گلوله از تفنگ ها و دود باروت فشنگ ها در میدان مسابقه می پیچید و هیجان مسابقه را دو چندان کرده بود. کسانیکه هنوز بین راه بودند نیز به میدان مسابقه رسیدند و بعد از اینکه گلویی تازه کردند، با اشتیاق به تماشای مسابقه مشغول شدند.
تیراندازان کم تجربه در این میدان کم نبودند و تماشاگران هم روحیه آنان را بدتر می کردند.

سهراب هم در جایگاه مهمانان بر روی قالیچه ای نشسته بود ودوشادوش ریش سفیدان چای می نوشید و تیراندازان تازه کار را نقد می کرد.
در گوشه ای دیگر از میدان مسابقه که مخصوص تیراندازان بود، کهیار با دخترش ناهید گرم صحبت بود :
– دخترم، امروز میخوام رو سفیدم کنی. اگه دقت کنی تیرت به هدف می خوره.

ناهید که آماده بود تا به محل تیراندازی برود، تفنگش را به دوش انداخت و با حالت تردید گفت:
– تمام تالشمو می کنم بابا جون، اما انتظار معجزه نداشته باشین….